گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت ...
گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. ميلي به صحبت كردن ندارم. هر واژه مانند خنجر تيزي بخشي از اين گلو را مي خراشد و بيرون مي آيد. نمي دانم چرا امروز واژه هايم خونين است، جملاتم دردناك است و اين را فقط خودم مي بينم...
گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. چشم هايم بي فروغ است. شب اين كوير ستاره اي ندارد. سياهي محض است. تاريكي مطلق. تنهايي و بي پنهاهي، و سرمايي گزنده كه تا مغز استخوان را مي لرزاند. حتي گذر اوهام نيز به اين كوير نمي افتد...
گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. چشمانم نيز دو آبشار عاصي كه راهبندي بي رحمانه نمي گذارد طغيان كنند. چشم هايم دردناك شده اند. اين سد ميل به شكستن دارد، اين سد بايد بشكند تا من نشكنم. بشكن... بشكن...
برای کسانی که می خواهند بدانند من چگونه دوده شدم: . اولین خمیازه را که لوکوموتیو کشید تا چشمانش را برای بیدار شدن باز کند از اعماق حلقوم دودکشش دوده ای با فشار به بیرون پرتاب شد او باقیمانده سوخت دیشب بود سیاه و کوچک دوده به راحتی همه جا می رفت و پنهان میشد دوده دوده بود.ولی این دوده من نبودم نه از حلقوم دودکش لوکوموتیو بیرون آمده ام ونه در دهان دودکش لوله بخاری ای گیر کرده ام !اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم!5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید.