مرحله بعدی
مامان داره رو جم تی وی یه سریال تو مخی می بینه! پیچ مهره های تو فکمم که امروز اضافه شدن باعث شده لپم ورم کرده و یه درد داغی تو صورتم پیچیده . ریحانه پارسا داره واسه یکی از هلدینگ های ترک تبلغ می کنه . چشم به مسیج عسل می افته که عکس گلدون ارکیده ای که صبح براش فرستادم با یه متن قشنگ برام فرستاده و من دارم به روز پر ماجرام فکر می کنم . به باکس دو طبقه ای که دیر رسید اسپیناس پالاس، به جیغ بیدادهای پرسنل اون شرکت بزرگ دارویی به جراحی ایمپلنتم و لرزش شدید دستام که حتی دکتر ترسونده بود.
همه ما همینیم البته شدتش برا هر کسی فرق داره، از صبح تا شب می دویم می دویم فقط برای ادامه همین بدو بدو . یعنی حتی مرحله بعدی آنلاک نمی شه ببینیم ته قصه چیه !
+ نوشته شده در یکشنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 22:9 توسط دوده
|
برای کسانی که می خواهند بدانند من چگونه دوده شدم: . اولین خمیازه را که لوکوموتیو کشید تا چشمانش را برای بیدار شدن باز کند از اعماق حلقوم دودکشش دوده ای با فشار به بیرون پرتاب شد او باقیمانده سوخت دیشب بود سیاه و کوچک دوده به راحتی همه جا می رفت و پنهان میشد دوده دوده بود.ولی این دوده من نبودم نه از حلقوم دودکش لوکوموتیو بیرون آمده ام ونه در دهان دودکش لوله بخاری ای گیر کرده ام !اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم!5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید.