شیطان
پدر شیطان مرد! خیلی ها برای پدر شیطان... نه شیاطین نوشته بودند روحش غریق نور و رحمت الهی ! نور؟! شیطان و نور سالهاست از الست راه خود را از هم جدا کرده اند. همان زمان که عهدش با خدای خودش را فراموش کرد و قابیلیان نقاب بر چهره در کنار هابیلیان در این جهان خاکی زندگی کردند. وصلت کردند و انسان هایی هابیل نما اما قابیل درون را ساختند.
پدرش نیز مانند خودش لبخندی شیطانی داشت . چند سال پیش مادر شیطانه نیز مرد او نیز از همین تبار بود. هابیل نما و قابیل صفت با درونی سیاه.
واقعیت این است که نه انسان هایی که برایت آمرزش می طلبند می توانند تو را از اعمالت برهانند و نه کسانی که در خاکسپاریت ایستاده اند، شیطان که باشی حتی اگر در کنار قدیسی شهیر یا قدیسه ای که نفس حق دارد بخاک بسپارند فرقی برایت ندارد. حافظه کائنات تو را رها نخواهد کرد تا دنیا دنیاست. خودت، اعمالت و فرزندان به قول مذهبیون همان باقیات صالحاتت است.
جایشان اعماق جهنم باشد. آمین
برای کسانی که می خواهند بدانند من چگونه دوده شدم: . اولین خمیازه را که لوکوموتیو کشید تا چشمانش را برای بیدار شدن باز کند از اعماق حلقوم دودکشش دوده ای با فشار به بیرون پرتاب شد او باقیمانده سوخت دیشب بود سیاه و کوچک دوده به راحتی همه جا می رفت و پنهان میشد دوده دوده بود.ولی این دوده من نبودم نه از حلقوم دودکش لوکوموتیو بیرون آمده ام ونه در دهان دودکش لوله بخاری ای گیر کرده ام !اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم!5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید.