يخ در جهنم
پنجره بازه، هوا يخ در بهشتيه. دوست دارم تو سكوت محض بشينم و يه حبه انگور بذارم تو دهنم و از شنيدن صداي تركيدن زير دندونام لذت ببرم. سرم سنگينه و دركي از زمان و مكان ندارم. ديگه ذوقي براي موزيك ام ندارم. تمام مدت به اين فك مي كنم كه چجوري ذهنمو ببندم. دنباله گمشده ام ميگردم. خودمو گم كردم. من كجام؟!
پنجره بازه، هوا يخ در بهشتيه.روزهايي كه پياز مي خورم رو زجر سفيد نامگذاري كردم! من فقط زماني پياز مي خورم كه بخواهم خودم را آزار دهم. صبح با مزه مشمئز كننده پياز تو دهنم بيدار مي شم. دلم ميخواد بالا بيارم. به محض اينكه لود مي شم مسواك دستم مي گيرم و هعي اون برسو رو دندونام ميكشم تا هيچ مزه پيازي تو دهنم نباشه اما... . چرا اين روزها من خودمو دوست ندارم؟!
پنجره بازه ، هوا يخ در بهشتيه. زير پتوم لوله شدم و حتي يه ناخونمم بيرون نيست. كلاه ضد سينوسم گذاشته ام رو سرم و زل زدم به گلهاي پتو. صداي صندل هاي مامانو ميشنوم. دستم آورم دراز مي كنم و از زير تخت گوشيمو پيدا مي كنم. ساعت 6 صبحه. كلي مسيج نخونده تو تلگرام دارم. با باز كردن چندتاش چشام گرد ميشه. حالا هوا يخ در جهنمه. چرا؟!
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۶ ساعت 10:51 توسط دوده
|
برای کسانی که می خواهند بدانند من چگونه دوده شدم: . اولین خمیازه را که لوکوموتیو کشید تا چشمانش را برای بیدار شدن باز کند از اعماق حلقوم دودکشش دوده ای با فشار به بیرون پرتاب شد او باقیمانده سوخت دیشب بود سیاه و کوچک دوده به راحتی همه جا می رفت و پنهان میشد دوده دوده بود.ولی این دوده من نبودم نه از حلقوم دودکش لوکوموتیو بیرون آمده ام ونه در دهان دودکش لوله بخاری ای گیر کرده ام !اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم!5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید.