شرلوک هلمز
چشمم به فرند ریکوست که می افته اول کمی فک می کنم آشناس؟! بعدشم از رو موچال فرندا می فهمم ای بابااااا و ناخودآگاه لبخند پلیدی می زنم. انگار از لحظه اولی که چندین سال پیش دیدمش، فهمیدم این یه روزی سراغم میاد. کلا دوبار دیدمش تو این هفت هشت سال دفعه دومم اصلا نمی شناختمش که خودشو تو بانک بهم معرفی کرد و همون باعث شد یادم بمونه.
بازم به خودم میگم بیخیال شاید فقط یه ریکوست از رو کنجکاویه اما بعد چند روز خبرش میرسه که با یکی از آشناها صحبت کرده در مورد من که اگه اجازه بده ...! لبخند پلیدم چند ثانیه ای ظاهر میشه اما من دیگه اون حوصله سابق ندارم.خیلی محترمانه به نفر واسط می گم دنیاهامون از هم دوره و تو ذهنم به خودم میگم آفرین شرلوک هلمز! 😜
کربن: اینجوریاس دیگه ! ولله
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۰ ساعت 19:4 توسط دوده
|
برای کسانی که می خواهند بدانند من چگونه دوده شدم: . اولین خمیازه را که لوکوموتیو کشید تا چشمانش را برای بیدار شدن باز کند از اعماق حلقوم دودکشش دوده ای با فشار به بیرون پرتاب شد او باقیمانده سوخت دیشب بود سیاه و کوچک دوده به راحتی همه جا می رفت و پنهان میشد دوده دوده بود.ولی این دوده من نبودم نه از حلقوم دودکش لوکوموتیو بیرون آمده ام ونه در دهان دودکش لوله بخاری ای گیر کرده ام !اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم!5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید.