چشمم به فرند ریکوست که می افته اول کمی فک می کنم آشناس؟! بعدشم از رو موچال فرندا می فهمم ای بابااااا و ناخودآگاه لبخند پلیدی می زنم. انگار از لحظه اولی که چندین سال پیش دیدمش،  فهمیدم این یه روزی سراغم میاد. کلا دوبار دیدمش تو این هفت هشت سال دفعه دومم اصلا نمی شناختمش که خودشو تو بانک بهم معرفی کرد و همون باعث شد یادم بمونه. 

بازم به خودم میگم بیخیال شاید فقط یه ریکوست از رو کنجکاویه اما بعد چند روز خبرش میرسه که با یکی از آشناها صحبت کرده در مورد من که اگه اجازه بده ...! لبخند پلیدم چند ثانیه ای ظاهر میشه اما من دیگه اون حوصله سابق ندارم.خیلی محترمانه به نفر واسط می گم دنیاهامون از هم دوره و تو ذهنم به خودم میگم آفرین شرلوک هلمز! 😜

کربن: اینجوریاس دیگه ! ولله