هره پنجره های این خونه شده پاتوق یاکریم های محل که خیلی موقع های بی صدا و آروم سرک می کشن بی هیچ صدایی. از صدای ساییده شدن دماشون موقع پرواز و پرزدن میفهمم چند تاشون اونجان . خوبن دوسشون دارم انرژی خوبی بهم میدن گاهی تو سکوت خونه و گاهی وسط هیاهوی کار . هر چی که هست صدای پر زدنشون به من امید میده یه نور کوچیک تو دلم روشن میکنه

خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا یعنی قبل زمین خوردن مامان و حالا که اومدم و اون کامنت تسلیت دیدم یادم افتاد یه واقعیتیه که من ازش فراری ام . یه واقعیتیه که یه جایی تو قلبمو میسوزونه.

گاهی چقد عکس های رو دیوار دردناکن